قدیم ترها بعضی از امامزاده ها که متولیهایشان توانسته بودند معجزاتی را برایشان دست و پا کنند وضع بهتری نسبت به امامزاده های بی معجزه داشتند. داخل هرکدامشان تعدادی دخیل بسته بودند. تعدادی جُل و پارچه کهنه به ضریح گره زده شده بود. امامزاده بدون سابقه معجزه، نفت برای روشن نگهداشتن چراغش نداشت. در مواردی تک درختهای روی تپه ها خاصیت شفابخشی شان از امامزاده ها بیشتر بود. کسی اگر به امامزاده ای که موردی از شفا بخشی از خودش بروز نداده بود نفت چراغ میداد انگار از روی ترحمش به خود امامزاده بود نه از روی حاجت طلبی.
نزدیک "انتخابات" مجلس اسلامی دیگر امامزاده ای با سابقه معجزه گری داخل حکومت نمانده که اصلاح طلب خارج حکومت به آن دخیل ببندد. ظهور پدیده "اصلاح طلبان فقهی" به زعامت رفسنجانی و شرکا بیانگر این واقعیت است که در آنجا موقعيت "اصلاح طلبی" نمیتواند از اهرم بگیر و ببند و شکنجه کن، فاصله ای داشته باشد. ﺍین ِﺍنده ﺍصلاح طلبیست. آدمی که دﺍخل حکومت بخوﺍهد به ﺍهرم سرکوب متوسل نباشد کيمیای نایابیست. بیهوده است کسی دنبالش بگردد. یافت می نشود. توده ایها و جبهه ملی چیها چراغ به دست همه جایش را گشته اند، یافت می نکردند! منتها زحمت را کم نمیکنند!
این امام که به او دخیل بسته بودند تنها کار ″خارق العاده″ ای که از عهده اش برآمد انجام بدهد زلزله ای بود که حتی خانه توده ایها و مصدقیها را هم روی سرشان خراب کرد. چیز دیگری از او دیده نشد. وارثین و امامزاده های خاندان او تنها بلدند برای تنبیه خلایق کار الهی کنند. کار دیگری ازشان ساخته نیست. این یک مشیّت خدای سرمایه اسلامیست! حالا گویی بدون انتظار هیچ معجزه ای، تنها از سردلسوزی برای چراغش نفت میبرند! یا نکند درنقش ″متولی امامزاده″ قصد دارند معجزه ای به امامزاده نسبت بدهند!
تا آنجاییکه به کلیه ابواب جمعی ریز و درشت حاکمیت مربوط است هرگونه تضعیف روند سرکوب، کل جمهوری اسلامی را دچار مخاطره میکند. "اصلاح طلب" داخل ابواب جمعی حاکمیت از این نظر چیز زیادی برای گفتن نخواهد داشت. حتی ژستهای گذشته را نیز نمیتوان گرفت. ضرورت روند تزاید میلیتاریزه شدن برای بقای کل جمهوری اسلامی، میدان بازی "اصلاح طلب " حکومت را بسیار کوچک و کوچکتر میکند. از این نظر میدان مانورش در میان جامعه فوق العاده محدود است. هرکسی چه نوع ″اصلاح طلب″ و چه طوق ″اصولگرا″ که بعد از احمدی نژاد بیاید نمیتواند دردرجه اول مأمور تداوم و تزاید سرکوب نباشد. ″من میایم سرکوب را کمتر و وضع را بهتر کنم″ پاسخ فریبکارانه ای است به جامعه. هرکسی ازآنها اینچنین قولی به مردم بدهد قولش به وضوح دروغ است. کار غیر ممکن را نمیتوان انجام داد. از این نظر هر نوع "اصلاح طلب" داخل حکومت، درکسوت ِ "اصلاح طلب اصولگرا" باشد برایش به صرفه تر است.
تداوم سرکوب برای کل جمهوری اسلامی از همیشه بیشتر الزامی شده است. سالهای ۶۰ و ۶۱ و تا ۶۷ حکومت در موقعیتی بود که توانست عمدتاً نیروهای سیاسی را سرکوب کند و از مردم نَسَق بگیرد. حالا باید خودِ مردم و نیروهای سیاسی اش را توامان سرکوب کند. مشکلش اینجاست. سرکوب برای جماعت ″اصلاح طلب″ ابواب جمعی حکومت همانقدر الزامیست که برای اصولگرایش. اصلاح طلبِی که از ابتدا خارج حکومت بوده و آنکه از داخل حکومت رانده شده هر دو به "اصلاح طلب" های داخل حکومت چشم دوخته اند. اصلاح طلب ترین اصلاح طلبِ خارج حکومت به هر نوع عنصر "اصلاح طلب" پیرامون اهرم قدرت چشم میدوزد و او را قهرمان خود میکند. منتها برای راندن قهرمان خود به سمت اهرم قدرت همه مشکلش این است که باید خودش حداقل به اندازه متولی امامزاده ای که توانست معجزه ای را به امامزاده اش نسبت بدهد مهارت در فریبکاری داشته باشد. اصلاح طلب خارج حکومت حتی اگر از فرط رسوایی و ″شرم″ مجبور شود انتخابات را ″تحريم″ هم بکند باز ″قلبش″ در گرو آنکسی است که در ″انتخابِ″ مربوطه، اسم ِ ″اصلاح طلب″ رویش است.
دوز اسلامیت و احکام شدیده فقهی و قرآنی حکومت را نمیتوان کم کرد. اقتصاد اسلامی سرمایه و سیاست ملزم به آن نمیتوانند همجنس یکدیگر نباشند. ساختار اقتصادی سرمایه اسلامی ″خصوصی″ و ″دولتی″ و یا هرشکل دیگری از آن فرقی با یکدیگر نمیکنند. از این نظر در بعد سیاسی نیز همانند ژله ای که مقداری تغییر شکل میدهد همواره دارای یک محتوا و یک خاصیت است. تداوم بخشیدن به عمر حکومت سرمایه با احکام بدوی اسلامی تنها بخاطر خاصیت تنبیهی و سرکوبگرانه موجود درآن احکام است که مفید به حال سرمایه واقع میشود. این خاصیت مطلوب بقای سرمایه اسلامی نه تنها امکان متعارف شدن به آن را نمیدهد بلکه هرروز بیشتر از روز پیش به اعوجاجش میافزاید. جابجایی عناصر موجود در مجموعه ساختار سیاسی جمهوری اسلامی مطلقاً تأثیری درماهیت سرکوبگرانه آن نخواهد داشت. مجموعه سیاسی وابسته به حکومت علیرغم جابجایی عناصر آن هربار برای طی شرایط سخت تر و تهدید آمیزتر به حال خود، ناگزیر است اشکال سبعانه تری به خودش بگیرد. مناسبترین سناریوی محتمل برای رهایی ازاین وضع و پایان دادن به ضایعات عدیده ای که ساختار سیاسی- اقتصادی موجود به سلامت جامعه انسانی وارد میکند، از میان برداشتن انقلابی آن است. تحقق این امر به سرگردگی آن بخشی از جامعه میّسر است که بالقوه قدرت تغییربنیادی ساختار سیاسی- اقتصادی موجود را بخاطر موقعیت و جایگایش درامر تولید و در معادله اجتماعی سرمایه و کار داراست.
نقش طبقه کارگر ایران در تحولات آتی
سرمایه در یک جنگ دائمی پنهان و آشکار طبقه کارگر علیه خود زندگی میکند. این جنگ برای این دو طبقه بنا به ماهیت درونی و عملکرد سرمایه "مقدّر" است. دوباره دارد دور دعوای جدید اوج میگیرد و آتش جنگ طبقاتی نیز شعله ورتر میشود. سرمایه حتی دربهترین شرایط زیست اقصادی- سیاسیش از طبقه ای که استثمارش میکند در هراس است چه برسد حالا. سرمایه داری برای پیروزی در جنگ داغی که در پیش دارد از بکاربردن هر آنچه که در اختیارش باشد فروگذار نمیکند. منتها همیشه همه چیز در اختیارش نیست. بویژه درجایی مثل ایران که سرمایه معوج اسلامی به ته بن بست رسیده و در بحران عظیم تر جهانی ضرب شده و طبقه کارگر آزموده تر و ازخود آگاه تری را در مقابلش دارد.
بهترین انتخاب جمهوری اسلامی برای بقا، انتخاب یک بند باز فوق العاده ماهر است که بی دست بتواند روی طناب پشتک وارو بزند و چاچا هم برقصد. وقتی که بحران همه جانبه سرمایه تا اینجا طبقه کارگر یونان و فرانسه و یکی دوجای دیگر اروپا را بسی خشمگین تر از معمول به خیابان آورد٬ به نظر میرسد طبقه کارگر ایران بدرجات خودآگاه تر در متن بحران به سمت سرنگونی حکومت خواهد رفت. جنگ طبقاتی عظیمی رو به شعله ور شدن دارد. ازهر نظر، کار سترگی طبقه کارگر ایران را فرا خوانده است. *